من با خدا صحبت دارم !
شما خواننده گرامی ، میتوانی این مطلب را نخوانی ... حتی میتوانی بخوانی و بگویی "وااای،چقدر طرف انتلکت است!!"
خلاصه که من رد داده ام ... حالم خوب نیست ... و چند کلمه با خدا صحبت دارم...نا سلامتی او هم پدرم محسوب میشود !!
خودش گفت به وجود بیایم !!
و گرنه تا الان داشتم دنبال آن اسب تک شاخ که یال رنگین کمانی داشت میدویدم
یا داشتم کنار آن نهری که شراب ازش میگذشت قلعه شنی درست میکردم
یا داشتم دم دروازه جهنم هات داگ پنیری کباب میکردم و حتی برای لوسیفر هم لقمه میگرفتم آن هم با نان بربری!
اینجا هم نبودم تا بنویسم و چشم شما از حدقه در بیاید برای خواند این مطالب!!
آقا جان من یخ کرده ام!!! رد داده ام الان!!!
حالم خوب نیست !!!
بغض دارم و چشمانم هی پر اشک میشود !!
ناشکری نمیکنم قربانت روم ...نه!!
الهی فدای آن موهایت شوم... حالکم خوش نیست فقط و مطابق معمول خب گله دارم!!!
آخر چرا این[..................................................................................................................................................................]
و حتی وقتی در خیابان راه میروم هم یکهو یک نفر خیلی شیک و مجلسی [......................................] یا حتی [..........] میریزد و من باید هوار بکشم یا دوباره بغض کنم و بیایم خودم را بندازم در آغوشش و بگویم چرا !!!
الان بروی بیرون جزغاله میشوی از گرما !!
آن وقت من داخل خانه،پتو پیچ!موهای باز فرفری که معمولا گرمم میشود و کلافه میشوم در تابستان!حتی کولز از صبح خاموش!
دارم میلرزم از سرما و نوک انگشت های دستم و پاهایم یخ یخ است!!
سه نکبت !! هم شده اند غصه دلم،کاری هم از دستم بر نمی آید !!
حتی سمتشان میروی میگویی"کمکت کنم" ، میگویند هیچ کس نمیتواند،تو هم نیا،میپکی!
لعنتی ها خب دلم تنگ است!!!خب دوستتان دارم!!!خب خر ها!!مهمید برایم!!!!!!!!
حتی یک هفته است دارم کابوس میبینم و دیشب هم یک خواب چپندر قیچی ای دیدم که الان یادم نیست ...
خدا جان ناشکری نمیکنم....فقط رد داده ام و بـــــــــــــــــــــــــــــــــــغـــــــــــــــــــــــــــــض دارم !!!!!!!!
که هی چند قطره ای از چشمانم میبارد و من هی دارم اینجا مینویسم و مینویسم و مینویسم تا بلکم حالم کمی اندکی تغییر کند!!!
حتی دستم به دوربین هم نمیرود!
حتی به ویالن!
یا گوشی ام که زنگ بزنم کسی،حرفی،خنده ای ... خوب نیستم امروز من چرا؟
.
.
.
.
شما که داری این مطلب را میخوانی ها،گفتم که نخوان...
فکر نکنی الکی دارم مینویسم که میزان نمایش یا خواننده های بلاگم زیاد شود ها... نه!
من سردم است!
توی این گرما...دارم تیک تیک میلرزم و حتی الان سوییشرت قرمزم را هم پوشیده ام و پتوی نازنینم هم دورم پیچیده ام!!!!
فقط دارم مینویسم بلکه از این رد دادگی لحظه ای که انقدرررررررر شدید است خلاص شوم!!!!